از نگاه تو تا لبخند تو فاصله دلهره من از میزان رضایتمندی تو از دنیای کودکانه ایست که ما برایت ساخته ایم دنیایی که در آن نصف روز را از دیدن پدر و مادرت محرومی( البته زیادی داریم خودمونو تحویل میگیریم چون ظاهرا امیری ککش واسه این قضیه نمیگزه و براش بود و نبود ما مهم نیست) و باقی روز را که در کنار مایی با زبان بی زبانی حرف میزنی و از نگاهت میفهمم چه میخواهی و با لبخندت میدانم که قانع شده ای من از بودن تو راضی ام و به داشته هایم قانع اما تو چه ؟ ...
شانزدهم هر ماه رو دوست دارم چون هم امیری تو اون روز بدنیا اومده و هم تو اون روز یک ماه به سنش اضافه میشه اما از شانزدهم دی و اسفند خوشم نیومد آخه امیری واکسن زد و تب کرد و تا سه روز بی تاب بود و گریه میکرد واز حالا نگران شانزدهم اردیبهشتم تازه چون به تعطیلی برخورد کرده یه روز جلوتر میفته و باز رنگ و روی امیری دل میسوزونه و پاش تا ٤ روز از جنب و جوش میفته اینم امیر محمد و در مصاف با واکسن چهار ماهگی ...
شانزدهم هر ماه رو دوست دارم چون هم امیری تو اون روز بدنیا اومده و هم تو اون روز یک ماه به سنش اضافه میشه اما از شانزدهم دی و اسفند خوشم نیومد آخه امیری واکسن زد و تب کرد و تا سه روز بی تاب بود و گریه میکرد واز حالا نگران شانزدهم اردیبهشتم تازه چون به تعطیلی برخورد کرده یه روز جلوتر میفته و باز رنگ و روی امیری دل میسوزونه و پاش تا ٤ روز از جنب و جوش میفته اینم امیر محمد و در مصاف با واکسن چهار ماهگی ...
امیر محمد را در سومین روز جلوس روی سر ما مشاهده میکنید و در این روز پس از اعتراضات مکرردیگه بصورت جدی با کلاهی که سرش گذاشته بودیم مبارزه کرد و اول بندش رو باز کرد و بعد برای همیشه بوسید و گذاشتش کنار( بنظر میاد بوسیدنش صحت داشته باشه؟) قدم اول مبارزه مقاومت در برابر بستن بند کلاه بود و ... ...
امیر محمد رادر سومین روز جلوس روی سر ما مشاهده میکنید ودر این روز پس از اعتراضات مکرردیگه بصورت جدی با کلاهی که سرش گذاشته بودیم مبارزه کرد و اول بندش رو باز کرد و بعد برای همیشه بوسید و گذاشتش کنار( بنظر میاد بوسیدنش صحت داشته باشه؟) قدم اول مبارزه مقاومت در برابر بستن بند کلاه بود و ... ...
اولین نگاه امیر محمد که کنجکاوی اونو فریاد میزد و معلوم بود بخاطر خواستن خود اوست نه جبر فیزیولوژی روز بیستم تولدش اتفاق افتاد بگونه ای که هر چیزی رو که میدید خوب برانداز میکرد و وقتی که کاملا شک و شبهاتش برطرف میشد چشم بر میداشت و به سوژه بعدی می دوخت ...
اولین نگاه امیر محمد که کنجکاوی اونو فریاد میزد و معلوم بود بخاطر خواستن خود اوست نه جبر فیزیولوژی روز بیستم تولدش اتفاق افتاد بگونه ای که هر چیزی رو که میدید خوب برانداز میکرد و وقتی که کاملا شک و شبهاتش برطرف میشد چشم بر میداشت و به سوژه بعدی می دوخت ...